خوب چند روزه زیاد خوشحال نیستم. زیاد گریه می کنم زیاد حوصلم سر می ره و زیاد اضطراب دارم. حساس شدم اصلاحات مقاله دم آخر خیلی ناراحتم کرده می ترسم. هرچند می دونم اون جونور درونه که منو می ترسونه وگرنه این مساله برای هرررر کسی ممکنه پیش بیاد. اما کلا حالم گرفته است دیگه ساعت دو و نیمه یکی دوساعت دیگه می خوام برم کافی شاپ سر خیابون برای اولین بار که عنوانای فصل اولمو بنویسم. تا الانم دشتم امتحان شنبه رو می خوندم که یه درسش تموم شد دوتا درس دیگه ام فردا. شنبه روز مهمیه. صبح باید زنگ بزنم به سردبیر مجله. بعدش امتحان paper و oral بعدم وقت مشاوره دارم با دکتر د.
اه کلی نوشته بودم پرید تا همین جا سیو شده. پرشین بلاگ نکبت
از خواب باحال دیشبم نوشته بودم که توی اون مکان جادویی کنار رودخونه دوچرخه سواری می کردم. روی دوچرخه بزرگ مشکی که کاملا بهش مسلط بودم و دستامم گاهی توی هوا باز می کردم. ازون مکان جادویی که خیلی آرامش عجیبی داره که این بار توی دوبی یا کیش بود و پولی شده بود و منم پول نداشتم بم اما در کل داشتم توی خواب حسابی حال می کردم
دیگه نوشته بودم منتظر مایکلم که بیاد خبر بیاره هشت تنهایی پرهیاهوی من...
ادامه مطلبما را در سایت تنهایی پرهیاهوی من دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 6supergirl10004 بازدید : 15 تاريخ : چهارشنبه 11 اسفند 1395 ساعت: 17:02